چهارشنبه ۲۱ آذر ۱۴۰۳ |۹ جمادی‌الثانی ۱۴۴۶ | Dec 11, 2024
کد خبر: 249438
۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۰ - ۱۸:۴۰

احتیاجات ما زیاد شد و به این فکر افتادم پولی را برای ادامه زندگی تهیه کنم. به جهیزیه همسرم احتیاج پیدا کردم و برای اولین بار آفتابه مسی که جزء جهیزیه همسرم بود فروختم و کمی از احتیاجات را برآورده کردم. در ادامه سینی مسی را فروختم، بعد از آن نیز تشت مسی را ...

آنچه در پی می‌آید، روایتی از هجرت شهید آیت الله مرتضی مطهری به تهران و مسائل پس از آن است که حجت الاسلام والمسلمین باقی‌زاده در گپ و گفتی صمیمی با خبرنگار مرکز خبر حوزه، آن را در میان گذاشته است.

حدود 5 سال مانده به پیروزی انقلاب اسلامی آیت الله شرعی در صدد بودند که از وجود استاد مطهری در حوزه علمیه استفاده کنند و نخبگان و چهره­های برتر حوزه از ایشان بهره­مند شوند و استاد مطهری برای این جمع جلسه درسی را برگزار کنند.

* مأموریت یافتم استاد را همراهی کنم

 مقدماتی فراهم شد که استاد به قم تشریف بیاورند و ظهر را در منزل آیت الله شرعی باشند. بنده این مأموریت را پیدا کردم که به حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه(س) بروم و در صحن کوچک حرم بعد از نماز ظهر و عصر ایشان را تا منزل آیت الله شرعی راهنمایی کنم.

هنگام نهار آیت الله شرعی جمله­ای حاکی از نگرانی از این که چرا استاد در قم تشریف ندارند و ای کاش در قم بودند و طلاب از ایشان استفاده می­کردند، بر زبان آوردند.

* دوست داشتم در قم بمانم . اما ...

حضرت استاد مطهری فرمودند بنده بنا نبود از قم بروم؛ بنده علاقه زیادی داشتم که در حوزه بمانم و ادامه تحصیل بدهم. وقتی زمان ازدواج من فرا رسید و بنده ازدواج کردم، علی­الظاهر یک نفر به زندگی انسان اضافه می­شود؛ ولی در حقیقت اینطور نیست. انسان نیاز به تهیه منزل، رفت­ و آمد و هزینه زندگی پیدا می­کند از طرفی شهریه در آن زمان هیچ تغییری پیدا نکرده بود و بنده در آن زمان شهریه مجردی آیت­الله بروجردی را دریافت می­کردم و این شهریه کفاف زندگی‌ام را نمی­داد.

* ...به فکر فروش جهیزیه خانم افتادم!

احتیاجات ما زیاد شد و به این فکر افتادم پولی را برای ادامه زندگی تهیه کنم. به جهیزیه همسرم احتیاج پیدا کردم و برای اولین بار آفتابه مسی که جزء جهیزیه همسرم بود فروختم و کمی از احتیاجات را برآورده کردم. در ادامه سینی مسی را فروختم، بعد از آن نیز تشت مسی را؛ کم کم از وسائل خانم چیزی نمانده بود که قابل فروش باشد.

* کتاب‌هایم را هم فروختم

علی‌رغم این که به شدت وابسته به کتاب­هایم بودم؛ ولی به دلیل نداشتن پول، شروع به فروختن آنها کردم و در ادامه به این نتیجه رسیدم نمی­توان از این راه زندگی را ادامه داد. ناگزیر به ذهنم رسید که به تهران بروم و شروع به روضه­خوانی هفتگی در منازل کنم و درسم را ادامه دهم.

* به دانشگاه راه یافتم

در تهران به دانشگاه راه یافتم و در دانشگاه شروع به تدریس کردم و کم کم بنا به جبر زمانه در تهران ماندنی شدم و زندگی­ام شکل گرفت؛ والا مشتاق بودم که به حوزه برگردم و در حوزه بمانم.

* پنج‌شنبه‌ها درس برگزار شد

استاد مطهری در آن دیدار قول دادند هرهفته پنج­شنبه­ها به قم تشریف بیاورند و در جلسه­ای که مدنظر آیت­الله شرعی شرکت کنند و برای طلاب نخبه حوزه، کلاس درسی را برگزار نمایند. این کار اتفاق افتاد و ایشان پنج‌شنبه­ها به قم تشریف می­آوردند و صبح­ها در منزل آیت­الله شرعی این جلسات درس برگزار می­شد و چهره­های فرهیخته و نخبگان حوزه در درس ایشان شرکت می­کردند و بهره می­بردند.

بنده آن زمان طلبه­ای نسبتا مبتدی بودم و شأن شرکت در کلاس درس ایشان را نداشتم؛ ولی گاهی به جهت خدمت­گزاری در محفل درس حضور پیدا می­کردم، شاهد خرسندی و شادابی شرکت­کنندگان بودم.

* همچنان در حسرت استادیم

استاد مطهری قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، در دوران اختناق شاهنشاهی و مهجوریت حوزه­های علمیه، با علم و آگاهی و بصیرت و با تألیفات بسیار به موقع و ضروری که داشتند، کارهای گرانبهایی را انجام دادند. ما همچنان در حسرت این شهید بزرگوار متألمیم و احساس می­کنیم علی رغم وجود ستارگان و چهره­های درخشان دیگر در حوزه، خلأ ایشان همچنان محسوس است.

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha